چند شب دیگه تا بهار مونده..
سال موش مبارک



چند شب دیگه تا بهار مونده..یواش یواش تقویم ها دارن تموم میشن
هوا کم کم بهاری می شه و نزدیک شدن عید رو میشه احساس کرد
سال نو رو به شما
♥ღ♥ پیشاپیش تبریک میگم♥ღ♥
امیدوارم سال جدیدتون رو با 7 سین از : ღ سـلامتـــی ღ سـربلنــدی ღ ســـرور
ღسـرســــبزی ღ سـر خوشــــی ღسـر افــــرازی ღو سـعـــــــادت شروع
کنید ...
با آرزوی 12 ماه شادی...52 هفته خنده ...365 روز سلامتی...8760 ساعت
عشق...525600 دقیقه موفقیت...3153000 ثانیه دوستی...
ان شاالله که عید امسال همه پیش اون کس یا کسایی باشن که دوسشون دارن
پیش خونوادشون پیش همسرشون پیش دوستاشون و ...و...
خدا کنه هیچ کسی لحظه ی شنیدن تیک تاک های آخر سال اشک نریزه
خدا کنه سال دیگه هیچ کسی تنها نباشه
خدا کنه هر چی غم و غصه هست دیگه هیچ وقت تکـــــــــــــــــرار نشه ..
روزهای زیادی با نگـاه تکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــراری به تقویم گذشت ..
خدا کنه سال جدید سال عبـــــور از این تکـــــــــــــــــــــــــــرار ها باشه...
سال نو مبارک

سر سفره ی هفت سینمون اون بالا توی ابرا هفت تا ستاره میزام :
ستاره ی نگــــــــــــــــاهت
ستاره ی صـــــــــــــــــدات
ستار ه ی عشــــــــــــــقت
ستاره ی مهــــــــــــربونیت
ستار ه ی صـــــــــــــداقتت
ستاره ی یکــــــــــــــرنگیت
و
ستاره ی قلبــــــــــــــــم که همیشه فریاد بزنه
♥ღ♥ دوســــــــــتـــت دارم ♥ღ♥
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم


اصطلاح ” امپرسيونيسم“ را نخستين بار يك منتقد و روزنامهنگار فرانسوي بنام لويي لُروا (Louis Leroy) در سال 1874 براي توصيف آثار نقاشاني به كار برد كه تحت عنوان «انجمن بي نام هنرمندان» نمايشگاهي در محل عكاسخانه نادار (Nadar) برپا كرده بودند. (خود اين آقاي نادار كاريكاتور سازي بود كه به عكاسي روي آورده بود و از اولين كساني بود كه عكاسي را به عنوان يك هنر معرفي كرد.)
اثر كلود مُنه (Claude Monet) كه با عنوان” امپرسيون : طلوع آفتاب“ (Impression,Soleil Levant)در نمايشگاه عرضه شده بود، بهانهاي براي اين نامگذاري به لُروا داده بود. نمايشگاه مورد نقد، آثار تقريباً 30 نقاش رادر برميگرفت كه نه فقط هدف و برنامهي معيني را اعلام نكرده بودند، بلكه به لحاظ سبك و اسلوب كار نيز مشتركات بارزي نداشتند. شايد تنها وجه مشتركشان را بتوان عدم تبعيت آنها از اصول هنر آكادميك دانست
سالن مردودين (Salon des Refusés) در جوار سالن رسمي به راه اندازد. پرده ي مشهور ”ناهار در چمنزار“(Le Déjeuner Sur Lherbe) مانه كه آشكارا قراردادهاي سنتي را ناديده گرفته بود، در همين سالن مردودين در معرض نمايش گذاشته شد. پس از اين، مانه و پيروان جوان او _ يعني امپرسيونيستهاي بعدي_ به عنوان نقاشان هرج و مرج طلب و بيقانون در سبك معروف شدند. از طرف ديگر، تحت تاثير تغيير سليقه عامه، هنر آكادميك نيز تدريجا ظاهر متنوعتري پيدا كرد. چنان كه در زمان امپرسيونيستها، شاخصترين نمونههاي هنر آكادميك
نشان ميدادند: نور با رنگسايههاي روشن، و سايه با رنگسايههاي تيره قهوهيي تا سياه. اما امپرسيونيستها گويي منشوري در برابر طبيعت نهادند و نور خورشيد را به نورهاي رنگي طيف مرئي تجزيه كردند. نقاشان امپرسيونيست با سپردن خود به تجربه بصري و با كار مستقيم در طبيعت توانستند اين انقلاب را در رنگ پديد آورند . كلود مُنه به نقاشان توصيه ميكرد:« وقتي براي نقاشي كردن در طبيعت حضور مييابيد، سعي كنيد اشيايي چون درخت و خانه و دشت را كه در برابرتان قرار دارند، فراموش كنيد. فقط اين طور فكر كنيد: اينجا يك مربع كوچك آبي است، اينجا يك مستطيل به رنگ گلبهي است، اينجا رگهاي به رنگ زرد است. و آن را همانگونه كه به نظرتان ميآيد نقاشي كنيد تا .... امپرسيون (دريافت) سادهاي را از صحنه بنماياند».
2_ ابداع رنگيزههاي مصنوعي كه دامنه رنگ گزيني نقاش را وسعت ميبخشيد. و همچنين، رواج رنگهاي تيوبي كه كار منظر نگاران را سهل ميكرد.
از هنرها گشادهدست بود؛ ولي اصلاً تمايلي به تشويق و ترغيب آثاري كه به اصطلاح «اركان جامعه » را به خطر اندازند، نداشت. در واقع ، از اين نظر، شباهتهايي را ميان عصر امپراتوري دوم و عصر سلطنت لويي چهاردهم ميتوان تشخيص داد. مسئله اين بود كه ناپلئون سوم فاقد ابتكار عمل و اعتماد به نفس لازم براي ايفاي نقش امپراتور بود: مردي چندان با ملاطفت كه خبيث جلوه نميكرد، و آنقدر مكّار كه يك قهرمان تلقي نميشد. در واقع، او كاريكاتوري از ناپلئون اول بود. سرانجام نيز در 1870 به جنگي مصيبتبار با پروس
1889 بود كه برج ايفل _ نماد شهر پاريس _ ساخته شد). اكنون، پاريس مركز اروپا، و سرزندگي و شادكامي پاريسيها زبانزد جهانيان شده بود، رفتهرفته، عامه مردم و حتي روشنفكران نيز حساسيت و توجه خود را نسبت به مسايل سياسي از دست ميدادند. در مجموع، فرانسهي آن سالها _ به رغم دغدغه اقدامات گروههاي آنارشيست، و درگير شدن با بحرانهاي زودگذر و برخي رسواييهاي مالي و اخلاقي _ يكي از مهمترين جوامع مرفه و نظم يافتهي غرب به شمار ميآمد. به طور كلي، در تاريخ فرانسه از سلطنت لويي فيليپ (48 _ 1830) تا اواخر سدهي نوزدهم، دو واقعيت اساسي را ميتوان تشخيص داد: يكي آنكه كشور از ثمرات انقلاب صنعتي به خوبي بهرهمند شد؛ ديگر آنكه قدرت واقعي به دست بورژوازي افتاد.
حركتهاي انقلابي نداشتند(مثلاً، تنها واكنش آنان نسبت به كمون پاريس را در دو باسمه اثر مانه ميتوان يافت: تصاويري كه بيشتر تخيلي به نظر ميآيند تا واقعي). عقايد سياسي امپرسيونيستها _ چنانچه در اين زمينه عقايدي هم ميداشتند _ بازتاب برخوردهاي جماعت بوروژا در تخريب آن هدفي بود كه آنان خويشتن را وقف آن كرده بودند. البته در ميان آنها، تنها پيسارو به آنارشيستها متمايل بود و گهگاه براي نشريات جبهه چپ كاريكاتور ميكشيد.
شكوفايي امپرسيونيسم يكي از شگفتيهاي دنياي مدرن بود، با بولوارهاي عريض، خيابانهاي پرنور و سرشار از زندگي. به رغم محاصرهي شهر در جنگ با پروس و ويرانيهاي پيامد آن در كمون، پاريس اكنون پايتخت فرهنگي اروپا شده بود و نيز موضوع كار بسياري از نقاشان. بخشي از اين تغيير سيما مديون نوسازي شهر _ به خصوص در ساحل راست رود سن _ طبق نقشه بارُن اُسمان(Baron Haussmann) (رييس ادارهي ساختمان در امپراتوري روم) بود. او با يك هدف راهبردي، شبكهاي قريب به 50 كيلومتر از بولوارهاي عريض و سنگفرش شده ساخت. در اصل، اين بولوارها سنگرسازي احتمالي انقلابيون را دشوار ميكرد و در عوض، حركت نيروي ارتش را سرعت ميبخشيد. يكي از نتايج اين اقدام، ظهور نوعي «زندگي خياباني» خاص پاريس بود كه شارل بودلر (Charles BaudeLair) شاعر، جلوهي مدرنيته را در آن ديد و از طريق امپرسيونيستها _بويژه پيسارو _ به عرصهي نقاشي راه يافت. نويسندهاي در سال 1864، يكي از بولوارهاي پاريس را چنين وصف ميكند:« تالاري دراز و بدون سقف، جايي كه امواج آدمها در پي هم ميآيند، تالاري كه به هنگام غروب با صدها چراغ گاز جان تازهاي ميگيرد.»
قشر و هر نوع سليقه، تئاترها، تالارهاي موسيقي، كليساها، موزهها و نگارخانهها، ايستگاههاي راهآهن و فروشگاههاي بزرگ _ نه فقط مركز ارتباط و تفريح و سرگرمي، بلكه مهمترين كانون فعاليتهاي هنري اروپا شده بود. علاوه بر موزههاي لوور و كاخ لوكزامبورگ كه از ساليان گذشته گنجينههاي هنر اروپا را در خود گردآورده بودند، اكنون چند موزه نيز به آثار فرهنگ و هنر غير اروپايي تخصيص يافته بود.« سالن» هر ساله چيزي در حدود 5000 اثر از تقريباً دوهزار هنرمند را به معرض تماشاي هزاران بازديد كننده قرار ميداد. در سال 1861 ، تعداد 104 گالري براي خريد و فروش آثار هنري در پايتخت فعال بود. نمايشگاههاي بينالمللي نيز ويژگيهاي هنري جلب كنندهاي داشتند كه نظير آن در لندن، برلين و وين كمتر يافت ميشد.
پاتوق هنرمندان، نويسندگان و روزنامهنگاران بود _ و نيز سكونت در محلههايي مانند باتينيول (Batignolles) و مُنمارتْر(Montmartre) ، باعث استحكام اين تفاهم و توافق شده بود. آرمان سيلوستر(Armand Silvestre)، مالارمه، لويي ادمُن دورانتي(L.Edmond Duranty) ، برادران گُنكور (Goncourt) و بسياري از داستاننويسان و شاعران ديگر با امپرسيونيستها ارتباط نزديك داشتند، ولي ارتباط اميل زُلا با اين نقاشان و حمايت و دفاع وي از آنها زبانزد است. زُلا از نوجواني با سزان همشاگرد و دوست بود. در جنجالي كه عليه پردهي المپيا(Olympia) اثر مانه به راه افتاد، از او دفاع جانانهاي كرد. او كار امپرسيونيستها را روح تازهي رئاليسم در هنرها
ميدانست و آنان را ناتوراليست و اكتوآليست (Actualist) ميناميد. زماني دربارهشان نوشت:« استادان آينده، برادران ما خواهند بود، كه همان جنبشي كه در ادبيات به تجزيه و تحليل و مطالعه پژوهشگرانه زمان حال انجاميده، به عرصهي هنر خواهند آورد». البته، وابستگي به زمان حال و تجزيه و تحليل زندگي اجتماعي بدانگونه كه مورد نظر زُلا بود، دستكم در مقياس وسيع، در امپرسيونيسم به وجود نيامد. زُلا نقاشي را با ادبيات يكي ميگرفت، و واقعاً شيوهي جديد ديدن و پويايي تصويري خاص امپرسيونيسم را درك نكرد. به همين سبب هم بود كه از امپرسيونيستها سرخورد و در رماني به نام «اثر» (Loeuvre) (كه با عنوان «شاهكار» به فارسي هم ترجمه شده)، نقاش امپرسيونيست را همچون هنرمندي شكست خورده و ناكام وصف كرد كه چارهاي جز خودكشي نداشت (اشاره ضمني به سزان). 
آنيّت جادويي»، مقصود آنان را برآورده ميكرد. امپرسيونيستها نه فقط گهگاه اين گونه تصاوير گذرا را بر روي بوم يا كاغذ ثبت ميكردند، بلكه مهمتر آنكه، نمونهوارهاي بصري ساخته شده به وسيلهي دوربين را به عنوان بخشي از تكنيكخود پذيرفتند. بويژه، عكسهاي «ناگهان ضبط شده» Snap Shot كه از ميانه دهه 1880 كاملاً رايج شده بود، بركار امپرسيونيستها و بويژه دُگا تأثير گذاشت. در واقع بايد گفت كه نوآوريهايي مانند زاويهي ديد مورب، حضور عناصر غير منتظره در تركيببندي، و تازگي و غرابت حركات را دُگا مرهون عكاسي بود.
(Constable) و ترنر (Turner) و آبرنگكاران انگليسي بود. نسل امپرسيونيستها ابتدا از طريق كوربه، كرو و نقاشان باربيزُن(Barbizon) و بودَن (Boudin) با آثار كانستبل آشنا شد. ولي پيسارو و مُنه در لندن از نزديك منظرههاي كانستبل و ترنر را مطالعه كردند. پيسارو در نامهاي به دوستش چنين نوشت: « مُنه و من به چشم اندازهاي لندن بسيار علاقه داشتيم .... و از طبيعت نقاشي ميكرديم. موزهها را هم ديديم. آبرنگها و نقاشيهاي رنگ روغني ترنر، كانستبل و كروم (Crome) محققاً بر ما تأثير گذاشتند ... عمدتاً كار منظره نگاراني ما راتكان داد كه هدف ما را با توجه به هواي باز، نور و جلوههاي گذرا دنبال ميكردند». ولي
پيسارو در جاي ديگر اشاره ميكند: «ترنر و كانستبل، اگر چه به ما چيزهايي آموختند، در آثارشان نشان دادند كه دركي از تجزيه و تحليل رنگ ندارند. در نقاشي ترنر فقط جلوهاي از رنگ وجود دارد، اما نور غايب است».
باعث استحكام نوآوريهاي امپرسيونيستها شد. تأثيرات باسمه ژاپني را در اين موارد خلاصه ميكنم: 




